مسلک جعلی وهابیت، بیش از دو قرن است که همچون موریانهای، به دنبال تخریب دین و تهی نمودن آن است. مسلکی که به هیچ وجه سازگاری عقلایی ندارد و با روشهای ملایم با فطرت عقلا کاملاً بیگانه است. 1 وهابیت از فرق نسبتاً نو پای اسلامی است، که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته و به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر نقاط اسلامی است. از آنجا که پیروان این فرقه، تنها خود را بر حق دانسته و پیروان مذاهب دیگر اسلامی را کافر، مشرک و خارج از حوزه اسلام میشمرند، اهمیت مطالعه و تدقیق در اصول فکری این مکتب آشکار میگردد. 2
تاریخچه وهابیت
در آغاز قرن هشتم هجری، فردی موسوم به احمد بن تیمه، بر برخی سنن و عقاید رایج مسلمانان انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه شرک و دوری از توحید پنداشت. 3
در نتیجه عالمان و فقیهان مذاهب مختلف بر او سخت گرفتند و وی را طرد و حبس کردند تا اینکه در زندان در گذشت. 4
احمد بن تیمه بخدی (پایه گذار وهابیت)، در سال 661 هجری قمری پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان که از توابع شام است، به دنیا آمد. تحصیلات نخستین را تا 17 سالگی در آن سرزمین به پایان برد. در آن روزگار که حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجیبی در دلها افکنده بود، خانواده ابن تیمه، حرّان را به سوی دمشق ترک کردند و در آنجا اقامت گزیدند. تا سال 698 هـ ق چیزی از احمد شنیده نشد؛ ولی از آغاز قرن هشتم هجری. ق افکار مخرب وی ظهور و بروز یافت؛ به خصوص زمانی که ساکنین حماة از وی خواستند، آیه «الرحمن علی العرش استوی» را تفسیر کند. وی در تفسیر این آیه، برای خداوند جایگاهی در فراز آسمانها که بر عرش و سریری متکی است، تعیین کرد. انتشار پاسخ ابن تیمه در دمشق و اطراف آن غوغایی به راه انداخت؛ به طوری که علمایی چون جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شد. ابن تیمه، پیوسته افکار عمومی را به نظرات خلاف مشهور و رایج خود متشنج و پریشان میکرد، تا اینکه بالاخره در سال 705 هـ. ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد. وی در سال 707 از زندان آزاد شد و سال 712 به شام بازگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریات خود پرداخت تا اینکه مجدداً در سال 721 به زندان محکوم شد و در سال 728 در زندان مرد. 5
تداوم افکار ابن تیمه توسط محمد بن عبدالوهاب
اندیشههای باطل ابن تیمه، پس از مرگ وی نابود نشد و برخی شاگردان او مسیر استادشان را طی و مذهب وی را ترویج کردند. البته بحثها و آموزههای آنان به شکست انجامید و چندان اثری در میان مسلمانان نداشت6 تا اینکه حدود پانصد سال بعد، آرای وی توسط فردی معروف به عبدالوهاب، از انزوا و گمنامی به در آمد و با ترویج آن به وسیله قدرت شمشیر، موجی نو از تفرقه و کشتار میان مسلمانان به راه انداخت.
متأسفانه طرح مجدد افکار ابن تیمه از سوی محمد بن عبدالوهاب (1206 ـ 1115 هـ. ق) در شرایط و اوضاع تاریخی بسیار نامناسبی صورت گرفت؛ چنان که گویی اساساً وضع این افکار، برای ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمین، آن هم در بدترین اوضاع و شرایط تاریخی بود. ترویج آرای ابن تیمه از سوی محمد بن عبدالوهاب (که عنوان مکتب وهابیت را به خود گرفت) و سپس حمله وهابیان با پشتیبانی سیاسی ـ نظامی شیوخ برخی قبایل بخد، به مناطق مسلمان نشین حجاز، عراق، شام و یمن، در دهههای نخست قرن 13 هجری صورت پذیرفت. این در حالی بود که امت اسلامی از چهار سو، مورد هجمه و حمله شدید استعمار گران مسیحی قرار داشت. انگلیسیها، فرانسویها، روسها و آمریکاییها، هر یک گرگ صفتانه، امت مظلوم و پریشان اسلامی را مورد حمله قرار داده بودند.
در چنین دوران سختی که مسلمانان به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک نیاز حیاتی داشتند، محمد بن عبدالوهاب، مسلمانان را به جرم شفاعت خواهی از پاکان و زیارت قبور اولیای خدا، مشرک، بت پرست و واجب القتل خواند عربهای بادیه نشین را برانگیخت که مناطق شیعه نشین و سنی نشین حجاز، عراق، شام و یمن را به خاک و خون بکشد و اموال مسلمانان را به عنوان غنیمت جهاد با کفار به غارت برند.
نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت پرستی است که صحنههای جانگدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است. چنین فتوایی در میان پیروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد. 7 خشونت و وحشیگری که در ذات این مکتب نهفته و مظاهر آن در حمله و کشتار بی سابقه مردم مظلوم کربلای معلا، در سال 1343 هـ ق که حدود 7000 نفر از علما، سادات و مردم را قلع و قمع کردند، نمودار گشته است. 8
بدین ترتیب شاهد آن هستیم که متاسفانه چگونه بر جنایات محمد بن عبدالوهاب و حاکمان سیاسی هم عصرش، نام جهاد فی سبیل الله و اصلاح دینی نهاده میشود و تصرفات سیاسی صبغه مذهبی مییابد. این است که از همان ابتدا، حکومت سعودی با وهابیت پیوندی عمیق خورده، هر یک از این دو برای تقویت خود، به دفاع و طرفداری از دیگری میپردازند.
برای روشنتر شدن کیفیت همکاری علمای وهابی با دولت حاکم، سخن الیاسینی را عینا نقل میکنیم: «تعالیم وهابی، حکومت سعودی را در جزیرة العرب محکم و استوار کرد. محمد بن عبدالوهاب تاکید بسیار داشت که اطاعت حکام واجب است؛ حتی اگر ظالم باشند. اوامر حکام، تا زمانی که با قواعد دین تضاد و مخالفتی نداشته باشد، باید اطلاعت شود و علما قیم و مسئول شرح و تفسیر آن قواعد هستند. عبدالوهاب، صبر در برابر ظلم حکام را توصیه میکرد و از قیام مسلحانه علیه حکومت نهی میکرد...».
وهابیون در مورد مسئله اطاعت از هر حاکمی ـ خواه ظالم خواه عادل ـ به احادیث و عمل برخی صحابه استناد میکنند؛ از جمله آنکه «الجهاد واجب علیکم مع کل امیر برا کان او فاجراً» حال آنکه این تفکر مخالف قرآن است و آیات بسیاری، تبعیت از ظالمان را معصیت میداند و از آن نهی میکند. از جمله آیه «ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان...» (مائده /2) احادیث نیز از اطاعت مخلوق گناهکار نهی میکنند: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق». 9
نظرات و دیدگاههای محمد بن الوهاب
اقسام توحید از نظر محمد بن عبدالوهاب
توحید، موضوع محوری مذهب وهابیت است؛ به گونهای که محمد بن عبدالوهاب آن را همان دین اسلام و دین الله میشمرد. 10 در واقع تقسیمبندی و تعریف او از توحید شالوده دیدگاههای او است. از این رو به جهت اهمیت بحث، به تفصیل به این موضوع میپردازیم. تقسیمی که محمد بن عبدالوهاب از توحید ارائه داده، در آثار خود او متفاوت است. وی در برخی رسالاتش، توحید را به دو بخش روبوبی و الوهی تقسیم میکند. 11 و در برخی نوشتههایش، آن را شامل سه بخش ربوبی، الوهی و اسماء و صفات میداند. از این رو در کتبی که پیرامون عقاید وی تالیف شده نیز، هر دو شق تقسیم به چشم میخورد.
همین امر موجب شده که ابن مرزوق بگوید: محمد بن عبدالوهاب در تقسیم توحید، در سه موضع آن را به دو بخش تقسیم کرده و در یک موضوع آن را دارای سه اصل دانسته است. همین بیثباتی و تذبذب، دال بر جهل او نسبت به اصول دین است و اگر گفته میشود که این مسئله تغییر در اجتهاد و رسیدن به تقسیمبندی جدیدی است، پاسخ این است که این گفته فاسد است، زیرا اجتهاد در فروع است؛ نه در اصول.
الف. توحید ربوبی: عبدالوهاب در نامهای به عبدالله بن سحیم مینویسد: «توحید ربوبی آن است که خدای سبحان، در خلق و تدبیر ملائکه، انبیا و موجودات دیگر متفرد است و این حقی انکارناپذیر است؛ اما انسان با این اعتقاد مسلمان نمیشود، چرا که اکثریت مردم به این مسئله معترف هستند. آن گونه که در قرآن آمده است: «ولئن سالتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله» (عنکبوت /61). در حقیقت توحید ربوبی وحدت و یگانگی خدا در عمل، خلق، تدبیر و تصرفات است. 12
ب. توحید الوهی: عبدالوهاب توحید الوهی را آن میداند که جز خدا پرستیده نشود؛ نه هیچ ملک مقربی و نه هیج نبی مرسلی. توحید الوهی آن است که تمامی صور عبادت انسان باید مختص خدا باشد. محمد (ص) شایسته عبادت نیست، بلکه رسولی است که باید تبعیت شود.
ج. توحید اسما و صفات: این قسم از توحید، با خصوصیات و صفات خدا سر و کار دارد و در بر دارنده اعتقاد به صفات خدا که در قرآن آمده است؛ مانند: الرحمن الرحیم، الواحد الاحد، علی العرش استوی (یونس /5). پس از این سخنان محمد بن عبدالوهاب، چنین نتیجه میگیرد: «کسانی که به انبیا و اولیا متوسل میشوند، از آنان شفاعت میجویند و هنگام سختیها آنان را میخوانند، در واقع عبادت کنندگان و پرستندگان همان انبیا هستند... در توحید ربوبی این افراد خللی وارد نشده؛ اما توحید الوهی آنان از بین رفته است، زیرا عبادت مختص خدا را ترک کردند و این مسئله در مورد زوار قبور و متوسلان به آنها که چیزی را از آنها درخواست میکنند که جز خدا بر آن قادر نیست نیز صادق است.
از همین جاست که پای تکفیر مسلمانان و مساوی قرار دادن توسل و استغاثه، با شرک به میان کشیده میشود. وهابیون در مورد صفات خدا، به ظاهر نصوص (کتاب و سنت) بسنده میکنند و تفسیر و تاویل آیات را نمیپذیرند و حتی تأویل را کفر و کذب به خدا و رسول میدانند؛ البته تشبیه صفات خدا به صفات مخلوقان را نیز قبول ندارند؛ از این رو آیاتی چون «بل یداه مبسوطتان» (مائده /64)؛ «واضع الفلک باعیننا» (هود /37)؛ «و جاء ربک و الملک صفا صفا» (فجر /22) و... بر ظاهر حمل کرده، خدا را دارای اعضا میدانند و نشستن، ایستادن، خندیدن و صحبت کردن را در مورد خدا صادق میدانند 13.
توسل جستن به پیامبران و اولیا
به گفته سید محسن امین، مسئله توسل به چند صورت تحقق مییابد: نخست آنکه انسان خود پیامبر را واسطه درگاه الهی قرار دهد؛ دو آنکه به احترام پیامبر و منزلت او، انسان حاجتی را بخواهد و سوم آنکه خدا را به پیامبر و جان او سوگند دهد. 14
البته همه این سه قسم، به یک چیز باز میگردد و آن اینکه پیامبر (ص) را به علت احترام و منزلتی که نزد خدا دارد، میان خود و خدا وسیله و واسطه قرار دهیم.
وهابیها با توسل، به هر شکل آن، کاملاً مخالف بوده، آن را شرک اکبر میدانند. به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب، توسل نمیتواند، بی اجازه و رضایت خدا به دست آید، چرا که شخص پیامبر نمیتوانست بدون اراده خداوند، آنهایی را که خود میخواهد، هدایت کند و نیز اجازه نداشت، برای مشرکان طلب بخشایش کند. همچنین عمل طلب از مردگان و توسل به آنها نیز منع شده است 15.
علمای وهابی میگویند: «توسل به غیر خدا، زیارت قبور و نماز خواندن در مکانی که قبر پیش روی انسان باشد، مخالف توحید است، لازمه توحید آن است که به غیر خدا متوسل نشود و از غیر او استمداد نگردد؛ اگر چه پیامبر اسلام باشد. چه توسل، شفاعت و زیارت قبور از سنت پیامبر و سلف صالح نرسیده و قرآن نیز این عقیده را شرک میداند». 16
این قیاسها به چند دلیل باطل است:
1. در این قیاسها، پیامبر یا اولیای خدا، به جای بتها گذاشته شدهاند.
2. مؤمنان و متوسلان به نبی (ص)، همانند بت پرستان و بی اعتقادان به خدا فرض شدهاند.
3. توسل، استغاثه و شفاعت، با واژه «عبادت» هم معنی گرفته شدهاند؛ در حالی که هر یک معنای خاص خود را دارند.
شفاعت
محمد بن عبدالوهاب در کشف الشبهات، درباره مسئله شفاعت چنین آورده است: «ما منکر شفاعت نیستیم، بلکه پیامبر را شفیع دانسته، به شفاعت او امیدواریم؛ اما شفاعت برای خداست و جز به اذن خدا کسی توانایی شفاعت کردن را ندارد». 17 به عبارتی وهابیان طلب شفاعت از کسانی را که خدا برای آنان حق شفاعت قرار داده (مانند پیامبران، صالحان و ملائکه)، منع کرده و درخواست شفاعت را کفر دانستهاند و به همین جهت، خون و اموال شفاعت خواهان را مباح شمردهاند. 18
این گونه اظهارات وهابیان در مورد شفاعت مردود است، زیرا آنان در سخنان خود استنباط جزیی یا بریده از قرآن ارائه میکنند؛ برای مثال آیه «فلا تدعوا مع الله احداً» که بخشی از آیه 18 سوره مبارکه جن است، به صورت منفصل آورده شده تا مراد نویسنده را تامین و معنی توسل و استغاثه را افاده کند؛ حال آنکه کل آیه چنین است: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً» و مقصود از دعا در این آیه، عبادت کردن است؛ نه خواندن و ندا.
مسئله دیگر اینکه چه کسی در شفاعت، پیامبر یا اولیای الهی را رب که اله و مبدأ خود شمرده است یا اینکه چه کسی در شفاعت، پیامبر و اولیای الهی را مستقل در اثر خوانده است؟
بدعت
بدعت از دیگر موضوعاتی است که وهابیون به آن پرداختهاند. هر عقیده یا عملی که بر پایه قرآن، سنت یا عمل صحابه پیامبر بنا نشده باشد، بدعت نام دارد. محمد بن عبدالوهاب تمامی صور بدعت را رد کرده است. وی اعمالی چون برگزاری جشن برای میلاد پیامبر، توسل، خواندن فاتحه پس از نمازهای روزانه و بسیار اعمال دیگر را بدعت میشمرد و در این باره به آیه 21 سوره احزاب استناد میکند: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً» این آیه بر همه مسلمانان واجب میکند که جمیع عقاید و اعمالشان را از قرآن و سنت پیامبر برگیرند. همچنین وی برای رد بدعت به حدیث «کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار» استناد میکند.
در حالی که در اسلام، احکام شرعی یکی از این چند وجه را دارند: وجوب، حرمت، کراهت، استحباب، و اگر عملی مشمول هیچ یک از این احکام نباشد، مباح است.
هر گاه دلیلی مبنی بر حرمت، وجوب، کراهت یا استحباب عملی از سوی شارع وارد نشده باشد، اصل بر مباح بودن آن است که آن را «اصالة الاباحة» میگویند. در مقابل این قاعده که در فقه شیعه جاری میشود، محمد بن عبدالوهاب، «اصالة الحظر» یا «اصالة المنع» را جعل کرده است. وی بسیاری اعمال، از جمله تزیین مساجد را چون در سنت موجود نبوده، بدعت و حرام میداند. 19
تکفیر مسلمانان
از مهمترین اصول مذهب وهابیون، تکفیر مسلمانان دیگر و هر مسلمانی است که با عقیده آنان هم رأی نباشد. برای تصریح نظر وهابیون به سخنانی از عبدالوهاب استناد میشود: «کسانی که به غیر خدا متوسل میشوند، همگی کافر و مرتد از اسلام هستند و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل است؛ اما کفرنیست، خود حداقل فاسق است و شهادتش پذیرفته نیست و نمیتوان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام، جز با برائت از اینان و تکفیرشان صحیح نمیشود. انسان با ظلم از اسلام خارج میشود و به فرموده قرآن، «ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان /13). اینکه به ما میگویند: ما مسلمانان را تکفیر میکنیم، سخن درستی نیست، زیرا ما جز مشرکان، را تکفیر نکردهایم».
محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به کسانی که میگویند: تکفیر مسلمانان با انجام گناه جایز نیست میگوید: «مسلمانان با شرک کافر میشوند... در ضمن بسیاری بودهاند که اهل شریعت و نماز و روزه و مجاهده بودند؛ اما در عین حال، اهل آتش و عذاب بودند. از جمله، منافقان و خوارج که علی (ع) با آنان جنگید. همچنین کسانی که د رحق علی (ع) غلو کردند، به فرمان علی (ع) سوزانده شدند. نیز اهل رده که زکات نمیپرداختند و صحابه با آنها جنگیدند، همه از این دستهاند».
بطلان این سخنان بر همگام آشکار است؛ با این همه، دلایلی را در رد آنها بیان میکنیم. شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در کتاب الصواعق الالهیه، در تعریف کفر چنین آورده است: «کفر زمانی حاصل میشود که انسان با زبان سب حضرت رسول کرده، از دین بیزاری بجوید، یا آگاهانه انکار احکام دین کرده و کفر را بر ایمان ترجیح دهد. این کفری است که هر مسلمانی بر آن صحه میگذارد».
همچنین او به برادر خود ـ محمد بن عبدالوهاب ـ چنین ایراد میگیرد: «اعمالی همچون نذر، ذبح، توسل، تبرک به قبور و...، بر فرض آنکه حرام باشند، دلیلی در شرع وجود ندارد که این اعمال را شرک، آن هم شرک اکبری که قرآن موجب حبط عمل میداند، بر شماریم و به واسطه آن خون و مال مسلمانی را حلال کنیم».
وهابیون که همیشه دیگر مسلمانان را به خوارج تشبیه میکنند، خود وضعیتی مشابه آنان دارند، زیرا روش، فتاوا و سیاستی که در قبال امت اسلام در پیش گرفتند، در امتداد روش خوارج است، زیرا همانند خوارج، برداشتی غلط و بسته از اسلام، قرآن و خلافت الهی دارند و از روی جهل و بی خردی، به تکفیر مسلمانان پرداخته، ریختن خون و غارت اموال آنان را مباح میدانند. 20
ادامه دارد